سرمايهداري فردگرايانه برمبناي پرفسور «ثُرو» همراه با افكار و آثار جان لاك و آدام اسميت مطرح شده و درخشيده است. براساس ديدگاه جان لاك، اين افراد هستند (و نه حكام) كه حق حكومت بر خود را دارند. افراد داراي يك سري حقوق غيرقابل انتقال است كه از جمله آنها حق مالكيت خصوصي است. همچنين طبق انديشة آدام اسميت، در صورتي كه افراد به حال خود رها شوند تا امور را برمبناي نفع شخصيشان پيش ببرند، رفاه كل جامعه گسترش خواهد يافت. اين امر در نتيجه انگيزههاي عاطفي (و دلسوزانه) نبوده بلكه ناشي از منطق خشك [و بي عاطفة] بازار آزاد يعني [در قالب] «دست نامريي» حاصل ميشود.
طبق انديشه و مباني ترسيم شده پرفسور «ثُرو» در سُنتفردگرايانه هر فرد مسئول پيشرفت و موفقيت [يا عدم موفقيت] خود ميباشد. زندگي در قالب اين سنت، نبردي رقابتي است كه در فرآيند آن موجودات سازگار با اوضاع، دوام ميآورند و به حيات خود ادامه ميدهند و آنها كه نتوانند با اوضاع سازش داشسته باشند، عاجز از ادامه حيات خواهند بود. «افراد هيچ گونه حس هواداري [و فداكاري] نسبت به بنگاه و شركتها نداشته، براي رفتن به سوي مشاغلي كه دستمزد بيشتر پرداخت ميشود، آزاد ميباشند. همچنين شركتها نيز حس وفاداري نسبت به پرسنل خود نداشته، در شرائط نامساعد ممكن است آنها را اخراج نمايند.»
در مقابل، سرمايهداري جمعگرايانه اساساً به معناي استخراج رضايت مشتريهاي جمعي (و نه فردي) ميباشد. «برمبناي ايدئولوژي جمعگرايانه، نقش دولت در اقتصاد گسترش پيدا ميكند. دولت در تشويق و تقويت رشد اقتصادي، راهاندازي و تأمين برنامههاي رفاهي و در مسير انجام هزينههاي سرمايهگذاري عمومي (از قبيل ايجاد و تربيت مشاغل جديد) مبادرت به ايفاي نقش ميكند. همچنين در كشورهايي كه نظام اقتصاد سرمايهداري جمعگرايانه حاكم است، تغيير مشاغل كمتر بوده، دلبستگي و وفادراي [پرسنل] به كارفرمايان بيشتر [از اقتصاد فردگرايانه] ميباشد. كارفرمايان [در نظام اقتصادي جمعگرايانه] بيشتر به فكر آموزش، آموزشهاي مجدد [و آموزش ضمن خدمت] نيروي كار و انجام كارهاي گروهي هستند. شركتها به استراتژيهاي بلند مدت فكر ميكنند و اغلب همانند يك گروه [و نه افرادي جدا جدا] نقش بازي ميكنند.»(106)
همچنين [در قالب نظام اقتصاد سرمايهداري جمعگرايانه] امكان همكاري نزديك بين شركتها و دولت وجود دارد. اقتصاد سرمايهداري جمعگرايانه نتيجة تحولات مختلف فرهنگي و تاريخي در اروپا و ژاپن ميباشد كه در قالب آن دولتها از باب ضرورت در توسعه و تكامل اقتصادي نقش عمدهاي بازي ميكردند. آلمان و ژاپن دو نمونه از كشورهايي هستند كه نظام اقتصادي جمعگرايانه در آنجا حاكم ميباشد. در آلمان از زمان «بيسمارك»(107) دولت نقش اساسي در اقتصاد ايفا مينموده است.
«بين مديريت شركتها و كارگران همكاري و هماهنگي وجود داشت و نماينده كارگران در جلسات هيأت مديره شركتها، حضور پيدا ميكرد. ايجاد و آموزش مشاغل نيز مسئوليت مشترك شركتها و دولت بود.»(108) در ژاپن نيز روي محور [فعاليتهاي مربوط به] گروهها و مسئوليتپذيري افراد نسبت به آن تأكيد خاصي وجود دارد. شركتها اغلب بخشهايي از شركتهاي گروهي هستند. پرسنل شركتها نسبت به شركتهاي خود احساس هواداري و همبستگي دارند و تغيير مشاغل بسيار كم است. هماهنگي قابل توجهي بين مؤسسات كسب و كار و دولت [از يك سو] و آن مؤسسات و نيروي كار وجود دارد. مؤسسات (ياد شده) بر مبناي اهداف بلند مدت پيش ميروند [و برنامهريزي ميكنند] و اين در مقابل تفكر كوتاه مدت حداكثر كننده سود قرار دارد
:: برچسبها:
حسن غریبی ,