نخستین بار درسال 1955 ادوارد شیلز اصطلاح پایان ایدئولوژی رابکار بردکه مورد توجه آرنت،پوپر،ریمون آرون و... قرار گرفت. فروپاشی بلوک شرق به اقتدار اندیشه "پایان ایدئولوژی" افزود.(پارسانیا،95،1384). با این حال آنچه بدیهی است اینست که عمده کسانی که سخن از ایده پایان ایدئولوژی درغرب به میان آورده اند دارای اهداف ومقاصدی بوده اند. شاید بتوان برای این ایده سه معنا را جست وجو نمود: 1- ظهور ایده پایان ایدئولوژی ها به تحولات عمیقی بر می گردد، که این تحولات درعرصه چالش های ایدئولوژیک و سیاسی رخ داده است .2-خواستگاه این ایده درغرب ، گروهی هستند، که دیگران را به دست کشیدن از آرمان ها واصول ارزشی که در نظرشان به اوهام نزدیک تر است تا حقیقت فرا می خوانند. آنها دیگران رابه تن دادن به سیاست واقع بینانه وحکومت فن سالار(تکنو کرات) فرامی خوانند.3- هدف این ایده،بستن راه براندیشیدن درباره دگرگونی نظام کنونی جهان است که مبتنی بر سلطه سرمایه داری پیشرفته وایدئولوژی آن می باشد. (بخشایشی اردستانی،61،1382)
آنچه درخصوص ایدئولوژیها مطرح است این است که گرچه جهان شاهد فروپاشی ایدئولوژیهای بزرگ تغییرطلب مانند کمونیزم،فاشیزم وسوسیالیزم بوده است اما شواهد حاکی ازآن است که دنیای حاضر هرگز خالی ازایدئولوژی نخواهد بود،آنچه مهم است این است که ایدئولوژیها در قرن حاضر به مرور هرچه بیشتر رویکردی کاربردی و روزمره به خود گرفته اند. دنیای آکنده از ایدئولوژیهای درگیر، محافظه کار ،تغییرطلب ،ارتجاعی وترقی طلب است. این ایدئولوژیهای درگیر،ارتباط محکمی با چالشهای اجتماعی وجمعی دارد که،بشرخواسته یا ناخواسته درآن بسر می برد.شعارپایان ایدئولوژی،شعاری فریبنده برای گسترش حاکمیت ایدئولوژی قویتر و وابسته کردن اراده واندیشه ضعیف ترها است. (پیشین،ص61)
اما آنچه مسلم است با نگاهی موشکافانه می توان دریافت که سخن از پایان عصر ایدئولوژیها نه تنها به معنای واقعی پایانی بر ایدئولوژی خواهد بود بلکه ایجاد مونوپولی ایدئولوژیک توسط دنیای لیبرال دموکراسی غرب است. آنچه با قطعیت می توان ذکر کرد این است که عصر ایدولوژیها نه تنها سر نیامده بلکه ما شاهد یک نوع تغییری کارکردی در ایدئولوژیها هستیم.امروزه ایدئولوژیها از حالت تئوریک گذشته خارج و در زندگی بشر امروز به صورت کارکردی در آمدهاند.
با این تفاسیر میتوان گفت که ایده پایان عصر ایدئولوژیها نه تنها قابل پذیرش نیست بلکه میتوان گفت در سدهی اخیر تنها باید شاهد تغییر رویهای و کارکردی ایدئولوژی ها باشیم و آنچه هست این است که ایدئولوژیها هنوز زندهاند چرا که اندیشه، تا بشر وجود دارد همزاد بشر خواهد بود.پس آنچه در اواخر سدهی بیستم و اوایل سدهی بیست ویکم از سوی مجامع غربی منتشر گردید نه پایان ایدئولوژی بلکه "بحران ایدئولوژی" یا خلاء ایدئولوژیکی ناشی از بین رفتن ایدئولوژی سوسیالیسم بلوک شرق بعنوان کفه تعادل منازعات ایدئولوژیک بوده است.
:: برچسبها:
حسن غریبی ,